حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دکترهای طب سنتی وسوالهای شما

بدون عنوان

براي باور کردن افراد... هرگز به حرفها تکيه نکن... زيرا فراموش خواهند شد... هرگز به چشمها بسنده نکن... زيرا تغيير خواهند کرد... تنها...  اعمال انسانها هستند که قابل استناد و توجه اند.  و در آخر... لحظات زندگي ات را با کسي بگذران که  نه الزاماْ هم درد تو... بلکه.... هم شأن تو باشد ...
29 دی 1391

بدون عنوان

حاجتی در دل بی تابم  داشتم... به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا  هم برایت برآورده اش میکرد. دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال  خدا به تو داده است  لیاقتش را داشته ای ! و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!   .... و قسم می خورم که راست می گفت . شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد. خدا میداند و شما نمیدانید.                    &...
28 دی 1391

امید

    دوست من  هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دریایی از نا امیدی است ،  دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است....  دلتان پرامید .... همیشه پیروزی ها به کامیابی منجر نمی شوند،   چه بسیار شکستهایی که اندک زمانی ناراحتی ، اما مدتها  کامیابی بزرگتر و شادی و شعف وصف ناپذیر به دنبال داشته اند ...  لطفا صبور باشید ...  گاهی زندگی سر به سر شما می گذارد لطفا جنبه شوخی اش را داشته باشید ... گاهی هدیه زندگی در چمدانی است که بیرون در گذاشته ، نه در دستهای آشکارش.   ...
28 دی 1391

دستور زبان خوانساری

  صرف فعل زدن در زبان خوانسار بیم خُوست ، بید خُوست ، بیژخُوست بیمون خُوست ، بیدون خُوست ، بیژون خُوست صرف فعل شستن در زبان خوانسار بَم ششت ،  بَدششت ، بَژشُشت بَمون شُشت ،  بَدُن شُشت ،  بَژون شُشت   صرف فعل خواستن در زبان خوانسار اِمگو ، اِدگو ، اِژگو اِمونِگو ، اِدونِگو ، اِژونِگو صرف فعل دانستن در زبان خوانسار زُنون ،  زُنِه ،  زُنو زُن مین ، زُن گِه ، زُننّد   صرف فعل آمدن در زبان خوانسار بَمِ ِون  ،  بَمیه ،  بَمَه بَمیمین،&nbs...
27 دی 1391

پناه بر خدا از شر شیطان

  خدايا در اين روز مرا سراپا به رحمت خود در پوشان   وهم توفيق حفظ از گناهان روزي فرما ودلم را از تاريکي هاي مشکوک واوهام پاک دار اي مهربان بر بندگان مومنت .   روزي   حضرت محمد (ص) شيطان را   حاضر در مسجدالحرام ديد پيش او رفت و گفت : اي ملعون چرا ناراحتي ؟ شيطان گفت : از دست تو و امت تو ناراحتم . حضرت فرمود : چرا از من ناراحتي ؟ شيطان گفت : چون اين همه تلاش مي کنم که مردم را گمراه کنم ولي تو در قيامت از آنها شفاعت مي کني و تمام زحمات مرا به هدر مي دهي به همين خاطر با تو   دشمنم و از تو بدم مي آيد. حضرت فرمود: از دست امتم چرا ناراحتي ؟ شيطان گفت : امت تو خصوصيات...
27 دی 1391

سه گانه های زندگی

  سه چیز در زندگی پایدار نیستند: رویاها                     موفقیت ها                                     شانس سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند: زمان                 گفتار                     &...
27 دی 1391